پیر شدن در راه است...
سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ
این روزا ی چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرده! پیر شدن! واقعا غم انگیزه مثلا وقتی ی ادم پیر رو میبینم با خودم میگم منم ی روزی مث این میشم!و تو این افکارفرو میرم و به محدودیت های غذایی که واست پیش میاد اینکه نمی تونی همه غذایی رو بخوری،به ناتوان شدن بدنت و اینکه نمی تونی خیلی از کارایی رو که الان می تونی انجام بدی دیگه نمی تونی،به ضعف بینایی ،به رفتار هایی که با قشر سالمند میشه،به نق نقو شدن خودم،و به اینکه ی روز میرسه که منم دیگه سربار میشم!اینا بدترین شرایطیه که در سالمندی واسه آدم پیش میاد که حالا ممکنه واسه بعضیا هم پیش نیاد! ولی الان دارم احمقانه ترین کار رو می کنم!یعنی از همین حالا دارم افسوس این روزا رو می خورم...
با خودم فک می کنم می گم من تو پیری جز اون دسته خانومام که همیشه بو پیاز داغ میدن و آستین پیرهناشون واسه استفاده از وایتکس همیشه سفیده یا اون دسته که صبح های زود از خواب بیدار میشن و میرن ورزش و اونایی که تو کیفشون عینک افتابی و اکانت اینستاشون همیشه فعاله! جز کدومشونم!
در همین راستا بیشتر از اینکه واسه الانم دعا کنم واسه پیریم دعا می کنم،ی همچین آدم آینده نگریم!
۹۴/۰۴/۲۳