اسقف اعظم

خواب دیدم که...

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 بدترین مدل خواب دیدن اینه که تو خواب گریه کنی،بعد که یهو از خواب بلن شی ببینی نفس کم آوردی، حس خفگی داری،دو سه قطره اشک رو گونه هاته و بعد یک آن به خوابی که دیدی فک کنی و به گریه بیفتی و دوس داشته باشی زار بزنی، بعد تو تاریکی دستت رو این ور اون ور بجنبونی که بلکم ساعت گوشیت بگه موقع خوابی که دیدی باطن داره یا نه! بعد سحر بود! هرچند که خواب اون موقع قابل تامله ولی ی عالمه خوراکی واسه سحر خورده بودم!!

کلا کم پیش میاد خواب ببینم ولی از اون مقدار کم بیشترشون دل نچسبن تا دلچسب اخرین دلچسب، واسه شب 15 رمضون بود که بعد افطار سفره صلوات دعوت بودیم، به نیت کل اموات فاتحه زدم البته بیشتر واسه پسر عموم ی کاسه شله زرد خوردم! همون شب واسه اولین بار تو خواب دیدمش،هیچی نگف، فقط ی لبخند خیلی غلیظ از همونا که امیدرضا ازش به یادگار گرفته زد؛چقد صب که بیدار شدم و به یادش آوردم واسم لذت بخش بود. این چیزا واقعا تاٍثیر داره، چیزی که تا اون موقع واسه خودم فقط ی عادت بود...

+اللهم صلی علی محمد و آل محمد

۹۴/۰۴/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی